به گزارش همشهری آنلاین، اواخر خرداد سال ۹۶ زن میانسالی به پلیس آگاهی رفت و از ناپدید شدن شوهر ۵۵ سالهاش خبر داد. با این شکایت تلاش برای افشای راز ناپدید شدن مرد میانسال آغاز شد و ۲ روز بعد مأموران پلیس خودروی مرد گمشده را مقابل یکی از بیمارستانهای تهران یافتند که آثار خون روی صندلی عقب آن به چشم میخورد.
مأموران در بررسی دوربینهای مداربسته محل نتوانستند ردی از فردی که خودرو را مقابل بیمارستان رها کرده، پیدا کنند. در ادامه مشخص شد آخرین بار تلفن همراه مرد گمشده در محدوده باغی اطراف تهران آنتندهی داشته است.
در حالی که تحقیقات برای یافتن ردی از مرد میانسال ادامه داشت، کارآگاهان دریافتند از کارت بانکی وی مبالغی پول در حال برداشت است. بنابراین بلافاصله به محلهایی که از کارتها برداشت شده بود، رفتند. نخستین مورد یک پمپ بنزین بود که مأموران با نشان دادن عکس مرد گمشده به متصدی پمپ بنزین و همچنین فروشگاههایی که از آنجا خرید شده بود، دریافتند فردی که از کارتها استفاده کرده مرد گمشده نبوده است. بنابراین در بازبینی دوربینهای محل، تصاویر مرد جوانی به دست آمد که با نشان دادن این تصاویر به خانواده وی بلافاصله او را شناختند.
همسر مرد میانسال گفت: این مرد را میشناسم او از بستگان نزدیک همسرم است. به این ترتیب کارآگاهان به سراغ مرد جوان به نام سیروس رفتند و او را بازداشت کردند. وی که خود را با مدارک مستند رو به رو دید لب به اعتراف گشود و راز جنایت هولناک را فاش کرد.
اعتراف به قتل دایی همسر
سیروس در تشریح جزئیات ماجرا گفت: محمود دایی همسرم بود و ما علاوه بر نسبت فامیلی رفیق هم بودیم. من و محمود مدتی قبل شراکتی یک باغ در اطراف تهران خریدیم اما محمود گفته بود این موضوع باید فقط بین خودمان باشد و همسرانمان با خبر نشوند. اما من چون هیچ موردی را از همسرم پنهان نمیکردم قضیه خرید باغ را به او گفتم. همسرم هم گفت باید زن داییام را در جریان قرار دهم. وقتی من این موضوع را به محمود گفتم، او خیلی عصبانی شد و به یکباره شروع به ناسزاگویی کرد و به من گفت تو حق نداشتی ماجرای خریدن باغ را برای همسرت بگویی چون حالا زندگی من به هم میریزد.
وی ادامه داد: بعد هم داخل همان باغ با هم دعوایمان شد و او گلویم را گرفت تا خفهام کند. باور کنید طوری گلویم را فشار میداد که نفسم بند آمده بود. در همان حالتی که روی زمین افتاده بودم برای نجات جانم سنگی از روی زمین پیدا کردم و با آن چند ضربه به سرش زدم که بعداً متوجه شدم به گیجگاهش خورده بود.
متهم توضیح داد: وقتی از سرش خون جاری شد، ترسیدم و او را داخل ماشین خودش انداختم و در بیابانهای حاشیه تهران رها کردم. از آنجایی که کیف پولم را نیاورده بودم و ماشین هم بنزین نداشت، مجبور شدم با کارت بانکی محمود بنزین بزنم و از مغازه هم خرید کردم. بعد هم ماشین را جلوی یک بیمارستان رها کردم و به خانه برگشتم.
با اعترافات این مرد، مأموران به نشانیای که وی از محل رها کردن جسد داده بود رفتند و فقط بخشهایی از استخوانهای مقتول را کشف کردند. شواهد نشان میداد جسد از سوی حیوانات وحشی خورده شده است.
سیروس به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.
در دادگاه
در ابتدای جلسه اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند. سپس سیروس در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: باور کنید قصد نداشتم او را بکشم اگر با سنگ به سرش نمیزدم حالا خودم مرده بودم. اما خیلی شرمنده خانوادهاش هستم. من از خانواده او تقاضا دارم به خاطر فرزندانم مرا ببخشند.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و سیروس را به قصاص و ۲ سال زندان به خاطر سرقت از کارت عابربانک مقتول محکوم کردند. این حکم در دیوان عالی کشور مهر تأیید خورد و قطعی شد.
رهایی از قصاص
در حالی که مرد جوان در یک قدمی چوبه دار قرار داشت با وساطت اطرافیان و برگزاری جلسات صلح و سازش وی توانست با پرداخت دیه رضایت اولیای دم را جلب کند و از مجازات مرگ رهایی یافته و به زندگی برگردد. به این ترتیب وی این بار از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد.
در این جلسه بار دیگر متهم از کرده خود ابراز پشیمانی کرد و گفت: من شش سال از زندگیام را در زندان گذراندم. من ۳ فرزند دارم که یکی از آنها به بیماری صعبالعلاجی مبتلاست. در این مدت فقط غصه خوردم و توبه کردم، من واقعاً پشیمان هستم. حالا هم تسلیم رأی دادگاه هستم و از قضات تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند تا پیش خانوادهام برگردم. من و خانوادهام با سختی زیاد توانستیم رضایت اولیای دم را جلب کنیم.
در پایان جلسه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و بر اساس مدرکهای موجود در پرونده و اظهارات متهم، وی را از جنبه عمومی جرم به ۸ سال حبس با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند.
نظر شما